بوسندۀ خاک در نزد کسی به رسم تعظیم و احترام، بوسیدن زمین از روی ادب و احترام، برای مثال ز این پس من و خاک بوس پایت / گردن نکشم ز حکم و رایت (نظامی۳ - ۴۹۰)
بوسندۀ خاک در نزد کسی به رسم تعظیم و احترام، بوسیدن زمین از روی ادب و احترام، برای مِثال ز این پس من و خاک بوس پایت / گردن نکشم ز حکم و رایت (نظامی۳ - ۴۹۰)
آنکه دست بی حرکت دارد، اشل ّ. شلاّء. اعسم. (یادداشت بخط مؤلف) ، ممسک. بخیل. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (یادداشت بخط مؤلف) : جهان کز آب کرم بحر بود برگردید ز دست بخل تو ای خشک دست تردامن. شریف تبریزی (از آنندراج)
آنکه دست بی حرکت دارد، اَشَل ّ. شَلاّء. اَعسَم. (یادداشت بخط مؤلف) ، ممسک. بخیل. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (یادداشت بخط مؤلف) : جهان کز آب کرم بحر بود برگردید ز دست بخل تو ای خشک دست تردامن. شریف تبریزی (از آنندراج)
پرستندۀ خاک. کنایه از کسی است که دوستدار امر بیمقدار است. آنکه دل به هیچ بندد. آنکه دل بر جهان بندد: دلا جهان همه باد است و خلق خاک پرست نه آتشم که فروزی بباد رخسارم. خاقانی. که ز نامحرمان خاک پرست می نماید که شخصی اینجا هست. نظامی
پرستندۀ خاک. کنایه از کسی است که دوستدار امر بیمقدار است. آنکه دل به هیچ بندد. آنکه دل بر جهان بندد: دلا جهان همه باد است و خلق خاک پرست نه آتشم که فروزی بباد رخسارم. خاقانی. که ز نامحرمان خاک پرست می نماید که شخصی اینجا هست. نظامی
قریه ای است واقع در 27 هزارگزی جنوب غربی قلعۀ پنجه، نزدیک راه مربوط به علاقه داری درجه 2 زیباک حکومت درجه 3 اشکاشم که در حوزۀ حکومت اعلی بدخشان و در خط 72 درجه و 20 دقیقه و 12 ثانیۀ طول البلد شرقی و خط 36 درجه و 56 دقیقه و 47 ثانیۀ عرض البلد شمالی قرار دارد. (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
قریه ای است واقع در 27 هزارگزی جنوب غربی قلعۀ پنجه، نزدیک راه مربوط به علاقه داری درجه 2 زیباک حکومت درجه 3 اشکاشم که در حوزۀ حکومت اعلی بدخشان و در خط 72 درجه و 20 دقیقه و 12 ثانیۀ طول البلد شرقی و خط 36 درجه و 56 دقیقه و 47 ثانیۀ عرض البلد شمالی قرار دارد. (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
دشنامی است که بکسی گویند که سبک پا باشد و هر روز ب خانه شخص آمد و شد کند. (ناظم الاطباء). کسی که همیشه اقامت و سکونت خانه دوست میدارد و این بمحل ذم مستعمل است. (آنندراج)
دشنامی است که بکسی گویند که سبک پا باشد و هر روز ب خانه شخص آمد و شد کند. (ناظم الاطباء). کسی که همیشه اقامت و سکونت خانه دوست میدارد و این بمحل ذم مستعمل است. (آنندراج)
خام مشق. ناتجربه کار. (آنندراج). ناآزموده. بی ربط در کار و عمل. بی وقوف. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس). غیر ماهر: ماند حیران در آنکه چون سازد نرد با خام دست چون بازد. نظامی. نشاید دید خصم خویش را خرد که نرد از خام دستان کم توان برد. نظامی. خام دستانی که پشت پا بدنیا میزنند در حقیقت دست رد بر زاد عقبی میزنند. امیرخسرو دهلوی (ازآنندراج). که باشد یکی رومی خام دست که با پخته کاران شود هم نشست. امیرخسرو دهلوی (از آنندراج). ببازم جان که دل خود بیش از آن بود مقامر پخته و من خام دستی. امیرخسرو دهلوی (از آنندراج). ، تنبل. (اشتینگاس). کاهل. (ناظم الاطباء). خیره دست. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 359) : نیاید بکار تو هر خام دست چو هر جا شود قدر نادان پست. میرنظمی (از فرهنگ شعوری). ، وحشی. (اشتینگاس)
خام مشق. ناتجربه کار. (آنندراج). ناآزموده. بی ربط در کار و عمل. بی وقوف. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس). غیر ماهر: ماند حیران در آنکه چون سازد نرد با خام دست چون بازد. نظامی. نشاید دید خصم خویش را خرد که نرد از خام دستان کم توان برد. نظامی. خام دستانی که پشت پا بدنیا میزنند در حقیقت دست رد بر زاد عقبی میزنند. امیرخسرو دهلوی (ازآنندراج). که باشد یکی رومی خام دست که با پخته کاران شود هم نشست. امیرخسرو دهلوی (از آنندراج). ببازم جان که دل خود بیش از آن بود مقامر پخته و من خام دستی. امیرخسرو دهلوی (از آنندراج). ، تنبل. (اشتینگاس). کاهل. (ناظم الاطباء). خیره دست. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 359) : نیاید بکار تو هر خام دست چو هر جا شود قدر نادان پست. میرنظمی (از فرهنگ شعوری). ، وحشی. (اشتینگاس)